یادداشت- تمدن لر-اکبر بابایی- ما بعد از انقلاب دیگر نه با «حسین محلوجی» (شاگرد اول کابینه هاشمی) حالِ خوبمان ماندگار شد، نه با «امیر عابدینی»، سیاست مدارِ اهل ورزش.
با آمدن «احمد انتظاری» به انتظار روزهای خوب نشسته بودیم تا اینکه «سید محمد جهرمی» ظهور کرد و انتظارات ما نه تنها برآورده نشد بلکه به تعویق افتاد و حالا ما سالهای سال است به انتظار نشستهایم تا ناجی لرستان در فرودگاه خرمآباد بر زمین بنشیند.
لرستان حتی به دستان «محمدجواد محمدیزاده» و «سید حسن رسولی» هم آباد نشد، ما ماندیم و نورالله عابدی که او هم نه نور امید بر دلمان تاباند و نه طرح و برنامهای داشت تا با اجرای آنها ما را بنده خود کند.
ما میتوانستیم با «حسین عالی»، عالی شویم، اما عالی که نشدیم هیچ، قربانعلی سعادت آمد و ما را قربانی سیاسی کاری و زیاده خواهی کرد، تا جایی که همای سعادت برای همیشه از این دیار پر زد و رفت.
«محمدرضا محسنی ثانی» هم از همان ابتدا برای آبادانی لرستان نیامده بود، چون اگر هدف دولت وقت آبادانی لرستان بود؛ نفر اول کابینهاش را به لرستان میفرستاد نه ما را درگیر ثانی و ثالث و رابع کند و به مانند داروغه از این مردم فقط خمس و زکات بستاند.
ثانی دولت هم ثانیه به ثانیه در این استان حقوق و مزایا و اضافه کاری گرفت اما کار اضافهای که امروز بتوانیم با آن فخر بفروشیم برایمان نکرد که نکرد، ما به ناچار باید به «سید حسین صابری» تن میدادیم، استانداری که وقتی آمد از همان اسمش پیدا بود دولت او را فرستاده تا صبر و بردباری را به لرستان و لرستانیها دیکته کند و فراوانی نعماتاش فقط برای کویریها باشد.
پس از چند سالی صبر و شکیبایی؛ نوبت به «حبیب الله دهمرده» رسید، دهمردهای که اگر کاری هم نکرده باشد اما نامش همچنان نزد مردمان لرستان به نیکی یاد میشود، دهمرده نه پشت میز نشین بود و نه با کسی تعارف داشت، شاید لرستان چنین مردی را میخواست تا پس از 30 سال حق مردم لرستان را بستاند، اما همین که خواست پرچم توسعه را بر بام لرستان بر زمین بکوبد عمر مدیریتاش کفاف نداد و به اجبار باید میرفت.
او هم رفت، اینبار «هوشنگ بازوند» آمد، بازوند«ی» که بیشتر او را به عنوان یک مرد عمرانی میشناختند اما در این برهه شاید به درد لرستان نمیخورد، او در آن دوره از عمران به سیاست رنگ باخته بود و با اینهمه عقب ماندگی و عدم توسعه که در لرستان موج میزد آن بازوند سابق شاید میتوانست کمی از عقب ماندگیهای این دیار را کاهش دهد و زخمهای لرستان را مرهم بنهد.
پس از چهار سال از صدارت بازوند، «سید موسی خادمی» بر مسند استانداری لرستان تکیه زد، خادمی که برخلاف ظاهر آرامش هر چه مدیر از تیر و طایفه خود داشت به لرستان آورد و در همین دوره بود که خرید و فروش پست و مقام در لرستان باب شد و هر که پول داشت بدون توجه به اینکه چه تواناییهایی دارد بر مسند یک دستگاه تکیه میداد.
ما پس از اینهمه سال انتظار و بعد گذر از سید موسی خادمی به فرهاد زیویار رسیدیم، فرهادی که اولین استاندار بومی بعد انقلاب لقب گرفته بود اما او هم نتوانست خاطرات شیرینی از خود بر پهنهای زخمی و رنجور دیار لرستان بر جای بگذارد، دوران زیویار شاید بدترین دوران استانداران در یک دهه اخیر باشد، دورهای که زیویار با انتصاب مدیران ضعیف و ناکارآمد عملکرد قابل دفاعی از خود برجای نگذاشت.
حالا ما با «ابوطالب شفقت» که چند ماهی است به عنوان استاندار لرستان معرفی شده انتظار داریم اینهمه مشقت که از ابتدای انقلاب تا به امروز بر جای جای لرستان به یادگار ماندهاند یکجا و به یکباره از لرستان کوچ کنند و ما راه صد ساله را با ماندن شفقت یک شبه طی کنیم.
اصلا شفقت بماند یا برود، شخص دیگری بیاید یا نیاید چه تفاوتی دارد، آیا اینهمه استاندار آمد و رفت ما به رونق و توسعه رسیدیم که حالا با ابوطالب یا شخص بعد از ابوطالب به آن برسیم؟ اینجا خودِ خود مسعود پزشکیان«رئیس جمهور» هم بر مسند استانداری لرستان تکیه بزند آش همین آش است و کاسه همین کاسه!
خلاصه بگویم؛ اینجا قرار نیست اتفاقی به نفع این مردم بیفتد، چون کسانی هستند که نمیخواهند؛ آن کسان شاید خودمان هستیم، شاید هم یک نوع سیاست باشد، یا شاید دست بیگانگان و معاندین در کار است!