بزرگنمایی:
غرب در مقابله با جمهوری اسلامی ایران مدتهاست که ناکار آمدی انواع روشهای در براندازی را شکست خورده یافته است. در نتیجه بنابر اذعان و اقرار خود تنها در پروژه مهار قدرت مشارکت مینماید. این موضوع در بدو امر وجود قدرت غیر قابل تحمل و انکار ایران را برای غرب تایید میکند.
به گزارش تمدن لر به نقل از خبرگزاری فارس لرستان_ فریبرز حاتمی کارشناس مسائل امور بینالملل در یادداشتی برای این رسانه نوشت؛ شواهد فراوانی و جود دارد که بیانگر این موضوع است که نظام سلطه بامحوریت غرب در حال فرو ریزی است.
ظهور رقیبان جدی و قدرتمند همچون کشور چین در جنوب شرقی آسیا و اتصال آن به همسایگان پهناور این قاره داشتن منافع مشترک با ایران و روسیه و همچنین دارابودن مناسبات قوی سیاسی واقتصادی منطقه ای تاحدود قابل ملاحظهای در برهم زدن موازنه قدرت جهانی موثر می باشد ونظم نوینی را به جهان دیکته کرده که مقدمات آن در حال رقم خوردن است.
از طرفی درگیری نظامی روسیه با اوکراین و رویارویی تمام قد این کشور با اعضای ناتو سبب رونمائی از میزان قدرت واقعی غرب به سرکردگی ایالات متحده آمریکا گردید، قدرتی که رعب و وحشت مواجه شدن با آن بسیار بیشتر از آن چیزی بود که در صحنه واقعی و در میدان مبارزه به روئیت جهانیان رسید.
ضمیمه شدن سرزمینهای مورد مناقشه واقع در اوکراین به خاک روسیه پس از برگزاری رفراندوم آزاد و پایبندی به اصل رجوع به آرا مردم در تعیین سرنوشت خودو بدنبال آن رسیدن روسیه به هدف تعریف شده آغازین جنگ، نشانه قدرت نمایی کامل روسیه در برابر غرب است. پیامدهای جنگ اوکراین در اروپا و آمریکا غیر قابل انکار است.
وابستگی اروپا به گاز روسیه، عدم امکان جایگزین آن در کوتاه مدت، آسیب پذیری خطوط انتقالی گاز افزیش هزینه حاملهای انرژی و بحران فعلی انرژی در اروپا و به دنبال آن رجوع به سوختهای فسیلی و احیای معادن ذغال سنگ عبور از استاندارهای زیست محیطی نگرانی از سرمای فراروی زمستان بعد از جنگ در اروپا برای اولین مرتبه وجود مشکلات اقتصادی زمینه دار در پارهای از کشورهای عضو اتحادیه اروپا از سوی دیگر عدم اجماع سیاسیون آمریکا در خصوص مسبب اولیه جنگ روسیه که عدهای بر این باورند هستند همچون تاثیرگزارترین استاد علوم سیاسی و روابط بین الملل آمریکا مرشایمر که عامل اصلی را در وقوع جنگ اوکراین را آمریکا قلم داد می کند و دلایلی قوی هم بر گواه آن ارائه میکند، نگرانی از وقوع خشکسالی در آمریکا عدم کار آمدی در مواجهه باحوادث و بلای طبیعی و حتی مهار بیماریهای مسری،کاهش ضریب تاب آوری مردم ومخصوصا سربازان نظامی آن به گواه پرهیز و اجتناب از درگیریهای مستمر و فرسایشی افزایش سرسام آور هزینه های نظامی به دلیل مداخله در سایر کشورها ، از بین رفتن هیمنه و هیبت ایجاد شده آمریکا در سطح جهان، از بین رفتن بار مبنایی اقدامات و تهدیدات همچون احتمال حضور یگانهای واکنش سریع و ناوگان دریای آمریکا در بعضی مناطق استراتژیک نظیر خلیج فارس و دریای مدیترانه که قبلا بعنوان عاملی در برهم زدن مناسبات و محاسبات منطقه محسوب میشد گاها حرکت در مبدا و یا استقرار یگانهای نظامی در مناطق مختلف نوسانات قیمت در اقتصاد بین المللی و بازارهای جهانی سرمایه ایجاد می نمود و بدنبال آن بهای نفت خام و مشتقات آن همچنین فلزات گرانبها را تحت تاثیر خود قرار می داد و بی تاثیر شدن آن در حال حاضر .
از سوی دیگر عدم همراهی و پیروی هم پیمانهای همچون کشور عربستان در سیاستهای نفتی و غیر آن استفاده زود هنگام از ذخایر نفتی استراتژیک به جهت ایجاد تعادل قیمت در بازار نفت برخلاف ادعا و سیاستهای قبلی عنوان شده توسط خود و حتی مهمتر از آن در مسیر معکوس قرار گرفتن ایالات متحده با هویتی که در ابعاد بینالمللی با بهرهگیری از صاحبنظرانی چون فرانسیس فوکویاما برای خود تعریف و ترسیم کرده بود و ایجاد موانع اصلی در رسیدن به آن عبور مسلم از انگاره های مدل لیبرال دموکراسی و اختلافات فلسفی محرز در این موضوع با مولفههایی نظیر آزادی، حقوق بشر و... از عوامل سرعت بخش در پروسه فروریزی امریکا و چند قطبی شدن جهان است و در حال سیر نمودن مسیری است بر خلاف ادعاهای مطرح شده توسط غرب و این موضوع تحت هیچ عنوانی رضایت آمریکا را به دنبال نخواهد داشت.
باور قوی سیاسی وجود دارد که جهان چند قطبی بهتر از جهان تک قطبی است و با این فرض تمام کشورهای دنیا برای ظهور و بروز قطبهای جدید در عرصه نظام بین االملل منشوری نانوشته را به امضا رسانیدهاند ایالات متحده آمریکا باایجاد پایگاه نظامی در کشورهای دور و نزدیک با ادعای ایجاد و برقرای امنیت و گسترش صلح، اهداف و طرحهای پنهانی خود را دنبال می نماید که بعدها و بصورت تدریجی مشخص شده است که وجود این گونه پایگاهها عاملی است در جهت افزایش دخالتهای سیاسی و همچنین متمرکز کردن جنگ و درگیری به داخل این نقاط و تبدیل نمودن آن بعنوان آماج متخاصمین با وجود دور نگهداشتن سرزمین خود از جنگ و درگیری است.
پر واضح است تحت چنین شرایطی هزینهها و خسارتهای هر گونه جنگ و درگیری و احیانا تعرضات احتمالی برعهده کشورهای میزبان است. روش سنتی برخورد غرب با طرف درگیر در صورتی که امکان نبرد سخت را بدلایل مختلف عملی نداند رجوع به عملیات روانی وبه زبان عامیانه اغوا گری است.
بعد از جنگ جهانی دوم وکسب تجربه در از بین بردن مقاومتهای ملل درگیر با پخش اعلامیه از طریق هواپیماهای جنگی بر فراز آسمان آنها بدین سان گامهای اولیه در این راستا برداشته شد. متعاقب آن شبکههای خبری که امروزه غولهای رسانهای دنیا هستند ایجاد شدند که نقش پیاده نظام رادر عرصه جنگ نرم بازی مینمایند.
این رسانهها از تکنیکهای مختلف استفاده میکنند تا در مجموع حقایق را آن گونه که مورد انتظار ایجاد کنندگان هرنوع محتوی است جلوه دهند.
و در واقع فرصت قضاوت صحیح را از مخاطبان اخذ میکنند و گیرنده پیام را بگونهای منفعل مینمایند. آنچه امروز در فضای رسانهای شاهد آن هستیم از این دست اقدامات است که لازمه آن داشتن مهارت لازم در مواجهه با اخبار و تفاسیر مختلف از روایت است.
غرب در مقابله با جمهوری اسلامی ایران مدتهاست که ناکار آمدی انواع روشهای در براندازی را شکست خورده یافته است. در نتیجه بنابر اذعان و اقرار خود تنها در پروژه مهار قدرت مشارکت مینماید.
پس این موضوع در بدو امر وجود قدرت غیر قابل تحمل و انکار ایران را برای غرب تایید میکند. مهار قدرت یعنی ایجاد فشار در جهت متمایل ساختن طرف مقابل در پذیرش و قبول و یا تعدیل شرایط و احیانا عدم اجرای تعهدات در پای میز مذاکره (برجام) و یا بی ثبات سازی و ایجاد مانع در برخورداری از منافع قراردها و پیمانهای منطقهای ( پیمان شانکهای_سیکا) است. در نگاه اول مشاهده میگردد که آنچه غرب بدنبال آن است تنها منافع خود است و نه بیشتر پس سهمی به سایرین نخواهد رسید و این موضوع را با تغییرات بنیادین در ایدئولوژی محقق میسازد.
تجارب تاریخی و رجوع به اسناد وقایع سیاسی بینالمللی نشان میدهد که غرب اولویتی در از بین بردن مشکلات و معضلات سایر کشورها ندارد حتی برای نزدیکترین متعهدین خود مثال واضح آن همین موضوع کنونی اروپا و اوکراین است. اروپا درگیر جنگ تمام عیار با روسیه است و انواع مخاطرات مربوط به آن را تجربه می کند در حالی که طرف آمریکایی بدلیل دوری از جنگ بعنوان نظاره گر در فاصله خیلی دور قرار گرفته است و سطح تماسی با جنگ و درگیری ندارد.
حمایت از تجزیه طلبی و گروهکهای تجزیه طلب یکی از اهرمها است در برخورد با طرف درگیر به جهت از بین بردن و یا تضعیف انسجام دینی مذهبی قومی. چرا که در صورت تقویت این گونه گروهها زمینه ایجاد رویارویی بحران نزاع و درگیری پیش خواهد آمد و به دنبال آن قطعیت حضور و دست یازیدن به منابع فراهم می شود.
توجه به این موضوعات خود می تواند عبرت آموز باشد برای عدههای از جمعیت که چشم امید را به غرب بستهاند و از بنگاههای سخن پراکنی آن از فاصله 5 و 10 هزار کیلومتری دستور انجام کار اخذ می نمایند، یک سوال جدی که در ذهن بیدار ایجاد می شود، آن است که غرب در تولید این حجم از محتوی که در تخریب ملت حکومت و حاکمیت و مخدوش نمودن امنیت تولید مینماید بدنبال چه چه حجمی از منفعت است و یا بدنبال استقرار چه ایدئولوژی و یا تغییر رفتاری است، چه آرزوهایی را در سر پرورانده است که تاکنون مجالی برای تحقق آن فراهم نشده است. البته دلایل پر تعدادی وجود دارد که نشان دهنده آن است که نظام سلطه و در راس آن ایالات متحده آمریکا بر جان خود ترسیده است و با پیش دستی در اقدام نرم و عملیات روانی بدنبال تثبیت نسبی اوضاع و احوال بی ثبات و از دست رفته خود است، که صد البته امکانی برای بازگشت آن دیگر میسر نیست.